چرا حالم خوب نیست؟ چرا دنیا و آدماش با من دشمنی دارن؟

شاید شما هم جزو دسته افرادی باشید که احساس می کنید دنیا و آدم هاش با شما دشمنی داشته و این باعث شده تا مدام به خود بگویید، حالم خوب نیست. داشتن روحیه بد می تواند در طول زندگی ما مشکلاتی را ایجاد کرده و باعث بروز ناراحتی های روحی شود. با وجود اینکه ما فکر می کنیم که خیلی از مواقع حال بدی ما دست خودمان نبوده و به شرایط بیرونی بستگی دارد، اما خیلی از مواقع این، حالم خوب نیست ها به خودمان و نحوه برخورد ما به زندگی مربوط می شود. همینطور ممکن است با وجود این همه مشکلاتی که هر روز در دنیا وجود دارد، چرا باید اصلا حالمان خوب باشد و این حال خوب نبودن در وجود ما طبیعی است. در این مقاله به بررسی این موضوع و علت حال بدی هایمان می پردازیم.

بیشتر بدانید : اختلال بدشکلی بدن چیست؟ بررسی دلایل و درمان

چرا حالم خوب نیست؟ دیگران چه نقشی در حال بدی من دارند؟

هر نوع عامل بیرونی مانند گرانی، آلودگی هوا، بحران های زندگی و مشکلات خانوادگی می تواند در حال بدی ما تاثیر عمیق و مهمی داشته باشد. با وجود اینکه هر نوع عامل بیرونی می تواند در حال بد ما تاثیرگذار باشد، اما ما این توانایی را داریم تا احساساتمان را تغییر دهیم. در واقع با درک روند تجزیه و تحلیل ذهنمان ما می توانیم افکار و احساساتمان را بهتر درک کرده و آن را اصلاح نماییم. با خبر شدن از وضعیت روحی و فکریمان باعث شده تا در جهت بهتر شدن آن بتوانیم گام های موثرتری را برداریم.

علت اینکه حالم خوب نیست به ذهن ما مربوط می شود. ذهن ما برای حفاظت از ما همواره در حال تلاش بوده و گاهی این تلاش به ضرر ما تمام می شود. ذهن می کوشد تا با هشدارها و فکرهای منفی و همچنین پیش بینی های آینده، ما را از وجود بحران ها و حوادث پیش رویمان باخبر نماید. خیلی از مواقع هیچ کدام از این اتفاق ها و رخدادها پیش نمی آید، اما ما به دلیل ذهنمان است که درگیر این ترس ها و فکرها شده و در نتیجه حالمان بد می شود. در اینجا به بررسی خطاهای رایج ذهنی می پردازیم تا بهتر بتوانیم ذهن و عملکرد آن را درک کنیم.

بیشتر بدانید : 6 راهکار قطعی درمان افسردگی بدون قرص

خطاهای ذهن چه نقشی در حال بدی ما دارد؟

1. تفکر هیچ یا همه : این نوع تفکر در ذهن اکثر ما غالب بوده و باعث می شود که در صورتیکه ما میزان کمی هم با معیار کامل خود فاصله داشته باشیم، آن را نادیده گرفته و تمام تلاش یا زحمت خود را بی ارزش بدانیم. به عنوان مثال اگر در امتحانی نمره 20 نگیریم و به جای آن 18 گرفته باشیم، خود را شکست خورده و ناتوان می پنداریم. اگر در رژیم غذایی خود یک روز را رعایت نکنیم، تمام تلاش 29 روز دیگر خود را بی اهمیت جلوه داده و از دست خودمان عصبانی می شویم. این طرز فکر باعث شده تا ما مدام دچار حس بد نسبت به خودمان و یا عملکردمان شویم و حالمان در زندگی بد شود.

2. تعمیم دادن های اغراق آمیز : از دیگر عادات اشتباه مغز انسان این است که یک موضوع را به کل آن تعمیم می دهد. مثلا اگر شما در یک کاری میزان موفقیت خوبی را کسب نکنید با خود این فکر را می کنید که شما در همه زمینه ها بی عرضه هستید و توانایی انجام هیچ کاری را ندارید. این در حالی است که شما تنها در یک کار میزان توانایی مناسب را نداشته اید و این کاملا طبیعی می باشد.

3. دیدن جنبه های منفی : اگر در یک کار و یا موفقیتی همه افراد از شما تعریف کرده و آن را خوب بدانند ولی خودتان و یا یکی از اطرافیانتان تنها از یک بخش آن ایراد گرفته و یا انتقاد نماید، دیگر شما در تمام طول روز تنها به آن یک مورد انتقاد فکر کرده و تمامی آن تعریف ها را نادیده می گیرید.

4. بی ارزش کردن ویژگی های مثبت : شما ممکن است در یک زمینه ای دارای استعداد و توانایی خاصی باشید، اما وقتی کسی از شما درباره آن تعریف می کند، پیش خود فکر می کنید که این که کار خاص ومهمی نبوده و آن را بی ارزش و یا غیر مهم می دانید.

5. پیشگویی کردن : پیشگویی کردن و یا داشتن قضاوت نادرست درباره موضوعات باعث شده تا ذهن شما مدام در حال فکر کردن در مورد دیگران بوده و معمولا این موضوع نیز باعث شده تا شما افکار منفی را نسبت به دنیای خود داشته باشید.

6. اغراق کردن درباره اشتباه ها : اگر شما دچار اشتباه و یا خطایی می شوید، ممکن است بیش از اینکه سایرین آن خطا را کنند، درباره اشتباه خود اغراق کنید و به همین دلیل خود را نبخشیده و یا نسبت به خود سختگیری زیادی را انجام دهید.

7. فرضیه درست بودن احساسات : حس های شما همواره درست نمی باشد، اما دامن زدن به این احساسات و واقعی پنداشتن آن باعث شده تا شما مدام با این حس ها درگیر بوده و حال بدی را تجربه نمایید.

8. تعیین کردن بایدها و نبایدها : زندگی همواره بر روی اصول ما پیش نرفته و همین باعث شده تا زمانیکه زندگی مطابق با برنامه ریزی و باید ها و نبایدهای ما نباشد، احساس ناکافی بودن و بی ارزشی کرده و با خود بگویید، حالم خوب نیست.

9. برچسب زدن : اینکه بر روی خود برچسب هایی مانند من همیشه خرابکاری می کنم، من بی عرضه ام، من خنگم و من ناتوانم بزنید باعث شده تا احساس بدی نسبت به خود داشته و نتوانید خود واقعیتان را زندگی کنید.

10. شخصی کردن موضوعات : شما ممکن است از جمله آدم هایی باشید که همه چی را به خودتان نسبت دهید و این موضوع باعث شده تا همواره احساس بدی را تجربه کرده و حس نا کافی بودن و یا بی ارزش بودن داشته باشید.